-
زندگی خروسی
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 18:44
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد... لطفا...
-
حیدر بابا یا سلام...
جمعه 22 آبانماه سال 1388 18:48
-
مطالبی پیرامون جن...
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 23:42
یکی از مسائل بسیار جذاب قابل بررسی در مبحث موجودات ماوراؤالطبیعه ، ارتباط برقرار کردن با آنهاست . برقراری ارتباط با این موجودات به طرق گوناگون و به دلایل متفاوتی ممکن است صورت گیرد. یکی از انواع ارتباطات ، تسخیر جن است ، که البته امری است ممکن و واقعی . بنابر مشاهدات عینی ، عده ای قادرند جن و حتی شیطان را به استخدام...
-
زندگی...
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 15:02
زندگی مثل یه پل قدیمیه به این فکر نکن که اگه تنها ازش بگذری دیرتر خراب میشه به این فکر کن اگه افتادی یکی باشه دستتو بگیره
-
غم عشقت...
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 12:16
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن زغمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری شکسته قلب من جانا بعهد خود وفا کن خدایا بی پناهم ز تو جز تو نخواهم اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم دو دست دعا برآورده ام بسوی آسمانها که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشانها چو نیلوفر عاشقانه چنان میپیچم بپای تو...
-
خدا یا طناب
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 12:01
داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد. ولی از آنجا که افتخار کار را برای خود می خواست تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود. شب، بلندیهای کوه را تماماً در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سایه بود.اصلاً دید نداشت و ابر روی ماه و...
-
در راه کمال...
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 11:52
لقمان حکیم میفرماید : دو چیز را هرگز فراموش مکن : خدا را مرگ را دو چیز را همیشه فراموش کن : به کسی خوبی کردی کسی به تو بدی کرد
-
قمار عشق
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 16:06
یک شبی مجنون نمازش را شکست *** بی وضو در کوچه ی لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود *** فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او *** پر زلیلا شد دل پر آه او گفت یا رب از چه خوارم کرده ای ؟ *** بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ جام لیلا را به دستم داده ای *** و ندر این بازی شکستم داده ای ؟ نشتر عشقش به جانم می...