رندی را گفتند: درد بی درمان چیست
گفت: غم عشق
پرسیدند: غم عشق چگونه طاقت فرسا شود
گفت: در فراق یار
گفتند: فراق یار چگونه جلوه گری کند
گفت: با آه جگر سوز
پرسیدند: جانکاه تر از غم عشق و فراق یار وسوز جگر
گفت: آن است که عاشق از ابراز عشق به معشوقش درماند
گفتند: چه سازد عاشقی که به این درد مبتلا ست
گفت: تنها بماند و بسوزد و بسازد
پرسیدند:حاصل سوختن و ساختن
گفت: مرگ جان و حیات جسم . . . بمیرد قبل از آنکه بمیرد
گفتند: چگونه
گفت: درموت جسم فانی شود و روح باقیست..
اما عاشق سینه سوخته ناتوان را روح بمیرد و جسم در حیات
پرسیدند:اگر فی الحال خرقه تهی کند
گفت: جاودانه در بهشت خواهد ماند
گفتند:نقری که برازنده سنگ مزارش باشد
گفت:
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد شد