راز مستی

الهی و ربی من لی غیرک؟

راز مستی

الهی و ربی من لی غیرک؟

خداوندا...

خداوندا آنان که دل به تو داده اند
انیسی مهربان و دوستی روشن مهر و نازنین یافته اند

اسرار نگفتنی را به تو می گویند

هر چه می خواهند از تو می خواهند

الهی اینان در دیار غربت پراکنده اند

و سخت بی کس و بی آشنا به سر می برند

جهانیان از عاشقان تو بیگانه اند

و خودپرستان از سوز و گداز عشق بی خبر

الهی هر آن دم که از وحشت تنهایی به تنگ آمدند

با یاد تو سرگرم می گردند

و با دورنمای وصال تو ، خوشحال و شادمان می گردند

همچون پرتوی که به خورشید بازگردد

و همانند قطره ای که در دریا فانی شود

هستی اندک خود را در اقیانوس بیکران وجود ، محو خواهند کرد

الهی دامنه ی لغت کوتاه است و هیجان ضمیر بی پایان

دل می خروشد و جان می نالد

معانی در صندوق سینه بر سر هم توده انباشته است

کو آن واژه ای که بتواند ترجمان احساسات باشد

و اسرار دل را بی پروا فاش کند

پروردگارا هر آن دم که زبانم رازنگفته خاموش گردد

وگفتارم در آغاز به پایان رسد

تو اسرارم را ناگفته بدان و شکوایم را بی نگارش بخوان

اگرچه آرزوهای من سخت دشوار و مشکل است

اما در پیشگاه عظمت و قدرت توای خداوند مهربان

بسیار ناچیز و آسان است ...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ

قسمتی از وصیتنامه حضرت علی علیه السلام رو به امام حسن علیه السلام در مورد مراحل خودسازى برات نوشتم ؛لطفا با دقت بخونش.
تو را به پرواى از خداوند سفارش مى کنم ، و به ملازمت امر او، و آباد کردن دل خود به یاد او، و چنگ زدن ، به ریسمانش ، و کدام ریسمان از ریسمانى که میان تو و خداست ، محکم تر است ، اگر به آن چنگ زنى؟
دلت را با موعظه زنده کن ، و با بى میلى ، به دنیا بمیران . آن را با یقین قوى ساز، و با حکمت روشن کن ، و با یاد مرگ فروتن و خوار گردان . وادارش کن به فناى خویش (یا: فناى همه چیز) اقرار کند او را بر فجایع دنیا بینایش کن ، و از هجوم سختى هاى روزگار بر حذر دار؛خبرهاى گذشتگان را به او عرضه کن ، و آنچه را بر سر پیشینیان تو آمد به یادش آورد. در شهرها و خانه ها و آثارشان بگذر، پس نیک بنگر که چه کردند، و از کجا رفتند، و در کجا فرود آمدند، و منزل گزیدند! درمى یابى که از میان دوستان رفتند و به سراى غربت در آمدند، و گویى دیرى نپاید که تو نیز چونان یکى از آنان خواهى شد. پس منزلگاه (جاودانى ) خویش را نیکو ساز، و آخرت تو را به دنیایت مفروش . از آنچه نمى دانى سخن مگو و از آن چه بر عهده ات نیست دم مزن . از حرکت در راهى که بیم گمراهى در آن هست باز ایست که خوددارى از کارى که سبب سرگردانى و ضلالت است بهتر از افتادن در ورطه اى خطرناک است.


هر چه بیشتر به خدا نزدیک شوی دوستانت کمتر می شوند !
و فقط آنهایی می مانند که دوست واقعی تو هستند ، کم اند اما کیمیایند
آنها از رنج تو ناراحت و از شادی تو مسرور می شوند ...
قدر آنها را بدان ، کم اند اما کیمیایند ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد