راز مستی

الهی و ربی من لی غیرک؟

راز مستی

الهی و ربی من لی غیرک؟

برای تو...


نیمه شب بود و غمی تازه نفس

ره خوابم زد و ماندم بیدار

ریخت از پرتو لغزنده شب

سایه دسته گلی بر دیوار

همه گل بود ولی روح نداشت

سایه ای مضطرب و لرزان بود.


چهره ای سرد و غم انگیز و سیاه

گویی آن مرده سرگردان بود

شمع خاموش شد از تندی باد

اثر از سایه به دیوار نماند


کس نپرسید کجا رفت که بود؟

که دمی چند در اینجا گذراند

این منم خسته دراین کلبه تنگ

جسم درمانده ای از روح جداست

من اگر سایه خویشم یا رب

روح آواره من کیست کجاست؟


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد