راز مستی

الهی و ربی من لی غیرک؟

راز مستی

الهی و ربی من لی غیرک؟

راز هستی

پرده ، اندکی کنار رفت و هزار راز روی زمین ریخت .

رازی به اسم درخت، رازی به اسم پرنده، رازی به اسم انسان .
رازی به اسم هر چه که می دانی. و باز پرده فرا آمد و فرو افتاد .
و آدمی این سوی پرده ماند با بهتی عظیم به نام زندگی ، که هر سنگ ریزه اش به رازی آغشته بود و از هر لحظه ای رازی می چکید.
در این سوی رازناک پرده ، آدمیان سه دسته شدند.
گروهی گفتند: هرگز رازی نبوده ، هرگز رازی نیست و رازها را نادیده انگاشتند و پشت به راز و زندگی زیستند.

خدا نام آنها را گمشدگان گذاشت.
و گروهی دیگر گفتند: رازی هست، اما عقل و توان نیز هست . ما رازها را می گشاییم. و مغرورانه رفتند تا گره راز و زندگی را بگشایند.

خدا گفت: توفیق با شما باد ، به پاس تلاشتان پاداش خواهید گرفت . اما بترسید که در گشودن همان راز نخستین وابمانید.
و گروه سوم اما، سرمایه ای جز حیرت نداشتند و گفتند: در پس هر راز، رازی است و در دل هر راز ، رازی. جهان راز است و تو رازی و ما راز . تو بگو که چه باید کرد و چگونه باید رفت .
خدا گفت: نام شما را مومن می گذارم ، خود، شما را راه خواهم برد. دستتان را به من بدهید.

آنها دستشان را به خدا دادند و خدا آنان را از لابلای رازها عبور داد و در هرعبور رازی گشوده شد.
و روزی فرشته ای در دفتر خود نوشت: زندگی به پایان رسید.

و نام گروه نخست از دفتر آدمیان خط خورد، گروه دوم در گشودن راز اولین واماند و تنها آنان که دست در دست خدا دادند از هستی رازناک به سلامت گذشتند .

 عرفان نظرآهاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد